خط صد و دهم

ساخت وبلاگ

بی التهاب روزهای پشت سر و در سکوت شب برایت مینویسم. 

مهدیس جان من به صرافت این چشم انتظاری های بیگاه دلم خوش بود و نبض زندگی رو به مدار دلتنگی ها کوک کرده بودم. صدای پای کلمات بود که شادی بسر مینداخت و سازمونو به رقص میاورد. از قصه شاه پریون میگفتم تا چشماتو ازین قاب دزدکی ببینم و خط به خط حالمو بجا میاورد. کفشا لنگه به لنگست حالا هر چقدم من بگم از رنگ قشنگش یا از مدل بروزش. دو قدم برنداشته با سر میرفتم رو زمین. نمیدونم چجوری شد یهو انقد آروم شدم جدا. مطمانم که اگه در دسترس بودیم اوضاع یجور دیگه میشد. من حافظم خیلی خوب نیست و معمولا هم توجهی نمیکنم آدما چی میگن. بیشتر سرم بکار خودم گرمه و اون کاری رو میکنم که دلم خواسته. شاید تنها چیزی که از علایقت بهم گفتی گلی بود که دوست داشتی ولی من حتی اونم یادم نیست ولی بدجور دلم میخوادت. دل دیگه میخواد. الانم نه که نخواد فقط داره میفهمه نمیشه که بخواد. ظولانی شد ولی نم نم داره میفهمه. جات خالی هوا عجیب برفیه.

خط پانزدهم...
ما را در سایت خط پانزدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabruz بازدید : 67 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 20:53