خط سی و سوم

ساخت وبلاگ

دومینوی شکست عشقی!

یا شاید دومینوی عقده های احساسی... خیلی فرق خاصی بنظرم نمیاد کدوم اسم رو براش انتخاب کنیم. خیلی وقته البته این موضوع رو میبینیم و تقریبا الان دیگه خیلی عادی شده. بعضی موقعا هم میگیم که کسب تجربه است برا اینکه بزرگتر بشیم. هرچی که هست بصورت مداوم هر کدوم از ماها یه تیکه ازمون تو یه جایی از تاریخ زندگیمون جا میمونه. حالا این تیکه از روح، حس، دوست داشتن یا هر چیز دیگه ای که بنظر میرسه میتونه به اندازه کل یا قسمتی ازون باشه. یه وقتایی هم پیدا میشه که یه نفری، یه جایی و تو یه زمانی از آینده حال یا آینده تاریخ زندگیمون اون تیکه رو بهمون میده و واقعا هم خیلی خیلی نزدیک به همون چیزی هست که از دست دادیم اما حداقل جای زخم پیوند برامون همیشگیه. یک قلبشو تو دستای صفر جا گذاشته و دو تو دستای یک. کثرت این یادگاریا که تو دستای قبلی جا میزاریم شاید الان دیگه انقد زیاد باشه که دیگه یادمونم نمیاد چی، کی و کجا مونده. 

حتما دیدید بعضی موقعا اقوام کسایی که عضو اهدا میکنن میرن پیش اون کسی که عضو رو گرفته و مثلا مادر سرشو میزاره رو سینه کسی که قلب بچش بهش اهدا شده و صدای اونو میشنوه و یه چن قطره اشکم میریزه که هم غم داره و هم شوق... از بد حادثه این هدیه هایی که ماها از روح و حس و عمرمون میزاریم پیش قبلی استفاده ای هم نداره... فقط دلت خوشه که مظلوم نمایی کنی و بگی که من یادگاری دارم دستت... خنده داره که اصن اینی که تو بهش میگی یادگاری تقریبا مطلق هیچ نیست.

اما شاید خوشتر اونجا باشه که آدمای کم خرج میخورن به پست همدیگه. آدمایی که تو زندگی خیلی اقتصادی فک میکنن و به این آسونیا چیزی پیش کسی نمیزارن. آدم اقتصادی با خسیس خیلی فرق میکنه. آدم اقتصادی بجاش چنان خرجی میکنه که هیچکس انتطارشو نداره. همچین نگاشون تو نگاه هم گره میخوره که انگار دارن به یه منظره عجیب غریب نگا میکنن.

نمیدونم شاید خیلی دارم مکانیکی به قضیه فک میکنم اما یه چیزی این وسط یه فرق عمیقی ایجاد میکنه که نمود ظاهری عجیبی داره. توصیف زیادی شاید الان ندارم اما بعدا ممکنه بتونم بیشتر توصیف کنم این نمودای ظاهری رو.

 

خط پانزدهم...
ما را در سایت خط پانزدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabruz بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 13:37