خط هشتاد و پنجم

ساخت وبلاگ

اصلا وقتی از در خونه میای بیرون معلوم نیست تا شب چه اتفاقاتی که ممکنه برات نیفته. امروز با اینکه شب قبل خیلی زودتر خوابیده بودم ولی نمیدونم چرا دیرتر از همیشه بیدار شدم. حوالی نه بود که رسیدم دفتر و کتری رو گذاشتم که جوش بیاد. تا جوش بیاد نتایج ران دیروز رو کپی کردم تو اکسل که یه موقع بی هوا بسته نشه بیچاره بشم. آخه تقریبا هر ران دوازده ساعت طول میکشه و شبا وقتی دارم میرم خونه مدل رو ران میکنم و صبحا قبل هر چی نتایج رو میگیرم. خلاصه اونو کپی کردم طبق عادت میل و چک کردم و بعد فیس بوک چنتا ماشینی که نشون کرده بودم رو بید کردم. بنا به عادت قیمتای کف میزدم براشون که ببینم چه واکنشایی نشون میدن. چنتایی رو همینجور بید کردم و تا اومدم ببندم برم سراغ کارام. دیدم یکیشون جواب داد و گفت که با قیمتی که من پیشنهاد دادم موافقه. منم که اصلا توقع نداشتم قبول کنه رفتم یه سرچی کردم ببینم اصن ماشینه بدرد بخور هست یا نه. ماشین خوبی بود و تو این قیمت میرزید. پنجاه درصد کار انجام شده بود. این پنجاه درصد شامل این بود که من و فروشنده رو قیمت توافق داشتیم حالا مونده بود پنجاه درصد بعدی که دوست عزیزمون پول بود. دیگه همسایه ها یاری کنید تونستم جور کنم اون مبلغ رو و با فروشنده قرار گذاشتم که برم ببینم. حالا ماشین کجاست؟ یک ساعت از من فاصله داشت. از یکی از دوستام خواستم که باهم بریم که اگه معامله شد ماشین رو بیاریم. خلاصه بعد یه ساعتی رسیدیدم و قرارمون دم یه پاسگاه پلیس بود. دیگه من و این دوستمون هم تا اونجا که تونستیم پایین و بالای ماشین رو چک کردیم و هر جور که میتونستیم ایراد گرفتیم که بتونیم چونه هم بزنیم. واقعا هم بیراه ایراد نمیگرفتیم و یه چیزایی بود که تو عکس معلوم نبود. یه دوری هم زدیم و انصافا موتوری سلامت بنظر میرسید. برگشتیم سر جای قبلی و شروع کردم یخورده ناله و غر توامان و تونستم ازش یخورده تخفیف بگیرم. و اینجوری بود که شوخی شوخی ماشین خریدم. تو راه که داشتم برمیگشتم چقد واقعا خوشحال شدم که تونستم اینو بخرم و از یه بابت هم یخورده تو شوک بودم که چقد سریع اتفاق افتاد. صبح اصلا قصد خرید نداشتم وقتی از خونه اومدم بیرون ولی شد. همچین یهو و اصلا انتظارش رو نداشتم. اصلا خود مساله برام اونقد الان موضوعیت نداره و همینکه بی هوا معامله جوش خورد خیلی خیلی برام امیدوار کنندس. 

یه اصلی هست تو اقتصاد که واقعا باید قابش کرد و هر روز صبح و شب بهش نگاه کرد. میگه "تو بلند مدت سود اقتصادی صفر". آخخخخخخ جااااااان که چقد این کوت رو دوس دارم. تو پرسپکتیو که قرار میدیم حتی یادمون هم باقی نمیمونه و چه بهتر که نمیمونه.

لعل شیرین دهانت به جگر داغ زند / آن دو چشم نازدارت به جگر شوخ زند

همین... لحظه که به فراز و فرود نزدیک بشه زندگی میشه. نای سیلی زدن هم برام نمونده دیگه :)

کجا بودم... آهان ماشین. آره اون خط آخر یه لحظه زد به بیابون. ولی خب انصافا ماشین خوبی خواهد بود (البته امیدوارم ) نبودم چه اشکال داره سودمون صفره در هر صورت. ولی هر چقد موتوری سلامت، بدنه و داخل کابین خیلی تعریفی نداره. خوبه ها ولی به خوبیه موتوریش نیست. یه حسابی باید تمیزش کنم و این آخر هفته اساسی بشور بساب دارم احتمالا. 

... دروغ چرا دلتنگم. همینجا خوبه در گوشی. این آیات رو هم که مینویسم اینجا برا تخلیست. تو روز کلی کلمه پشت هم قطار میکنم. شب که نای حرف زدن ندارم ولی هنوز وجودم گر داره شروع میکنم همین چند خط صد من یه غاز رو دور هم میچینم تا بلکم خسته بشم. هوا انقدام تاریک نیست فقط چشام یخورده سیاهی میره. 

:) بعضی موقعها مثل الان یدفعه برام سوال میشه که پیاز داغش رو قصدی زیاد نمیکنم؟ بعد میگم کی به کیه بابا بزار نمک که دم دستمون نیست فعلا ببندیمش به پیاز داغ. بیا اصلا یخورده کشکم میزنم.

سیب سرخ صورت سیمین تو

طره طرار تار موی تو

جذبه ی جادوی جان افزای تو

خامر خم در خم اندام تو

کار و کسب کاتب کافر نسب

ماندن و موییدن مروای تو

خط پانزدهم...
ما را در سایت خط پانزدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabruz بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 7 بهمن 1399 ساعت: 19:40